کد مطلب:133229 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

روحیه ها، انگیزه ها و ایده ها
درست است كه با یك دید، پیشآمد كربلا یك پیشآمد عادی بود؛ بدین معنی كه عوامل و موجبات آن را طبیعی و قابل لمس یافتیم؛ ولی این نكته را نباید فراموش كرد كه: شخصیتی مثل حسین علیه السلام كه تصویری از او را - كه دارای كمالات عالی انسانی است - در بخش اول دیدیم، در برابر وضع آشفته و انحرافی ای كه در بخش دوم ملاخظه كردیم، قرار گرفته و از او می خواهند وضع موجود را به رسمیت بشناسد. بدین سان وی با تمام فضایل اخلاقی، در برابر تمام رذایل محیط قرار گرفته بود.

جنگ او تنها برای این نبود كه حكومت را سرنگون كند و یا از فشار محیط، رهایی یابد؛ بلكه خدا پرستی او با ماده پرستی محیط، عدالت خواهی او با ظلم محیط، اندیشه و فكر او با سبكسری و بی عقلی محیط، احساسات و عواطف او با جمود و تعصب محیط و خلاصه تمامی نمودهای عدل و آزادی او با همه نمودهای ظلم و ستم محیط به مبارزه و پیكار برخاسته بود و كمتر مبارزه ای است در دنیا، كه از همه این عناصر برخوردار باشد.

برای دریافت انگیزه ی امام و یاران او در قیام، توجه به آنچه در دو بخش گذشته خواندیم، كافی است: با توجه به آنچه از وضع تربیتی و محیط خانوادگی و ارگانیزم روحی و سوابق سیاسی امام گذشت، این مطلب بدیهی به نظر می رسد كه قیام


عنصر با فضیلتی چون او نمی تواند انگیزه ای جز حق طلبی و عدالت خواهی، فضیلت و شرافت و عزت نفس داشته باشد.

و همچنین با آنچه در زمینه تحولات انحرافی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواندیم، دانستیم كه در محیط اسلامی آن روز حرف های كهنه و تعصبات قبیله ای و خانوادگی گذشته، از نو زنده شده و جان گرفته، دوران حكومت معاویه، روحیه ها را فاسد و پژمرده و بی اراده و سست بار آورده و نفاق و دو رویی و چاپلوسی و ثروت اندوزی و جاه طلبی در مغزها جایگزین شده بود و بدین ترتیب انگیزه های مخالفین او نیز برای ما روشن و هویداست.

ما در این فصل، برای بررسی بیشتر این معانی و لمس روحیات و دریافت انگیزه های طرفین، گزارشی از برخوردها، گفتگوها، كلمات و خطابه های متخاصمین و ابزار تبلیغاتی هر كدام، تهیه كرده ایم. این گزارش، به خوبی صحنه ی پیكار نمودهای مختلف روحیه ها، انگیزه ها و ایده ها را نشان می دهد كه بسیار جالب و آموزنده است.

نخستین صحنه ی نمود انگیزه ها، در تراژدی پیشنهاد بیعت در مدینه، پدیدار شد:

امام علیه السلام، در پیشنهاد مزبور با كمال متانت و درایت، سخن از علنی بودن بیعت و تأخیر آن می گوید. ولید قانع است؛ ولی مروان گستاخانه و شتابزده به فتنه انگیزی پرداخته و به ولید، نصیحت می كند كه: او را زندانی كن. یا بیعت كند و یا او را بكش! ولید كه از او عاقلتر و معرفت وی به حق امام بیشتر است، گفت: «سبحان الله! من حسین علیه السلام را بكشم كه بیعت نمی كند؟ كسی كه با خون حسین علیه السلام محاسبه شود روز قیامت سبك وزن خواهد بود.» فردا، مروان امام را در كوچه دید و به او نصیحت كرد كه بیعت كند. امام فرمود:

«علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»

«با اسلام وداع باید كرد اكنون كه ملت دچار سرپرستی چون یزید شده است.»

ولید جریان را به شام گزارش كرد و یزید در جواب نوشت: «هر كه به طاعت ما


گردن نهاده و یا از آن بیرون شده برای ما بنویس و همراه نامه، سر حسین علیه السلام را بفرست!

از این گزارش چند مطلب دریافت می كنیم:

یكی آنكه امام، مقهور احساسات تند و بی رویه نبوده و در برابر پیشنهاد بیعت، بطور صریح پاسخ رد نداده، كه احتمالا موجب پیشامد سویی نشود. او سعی می كند قضیه با آرامش فیصله یابد و لذا همانند یك سیاستمدار ورزیده، با تعویق مسأله، والی مدینه را غافلگیر كرده و از مدینه بیرون می رود.

دیگر آنكه مخالفت وی با زمامداری یزید بر اساس ایده و عقیده است. او زمامداری یزید را فاجعه ای برای اسلام و امت اسلام می داند. او كه حامل رسالت پدر و جد خویش و یار وفادار اسلام است نمی تواند حكومت یزید را به رسمیت بشناسد.

در برابر امام علیه السلام، در اولین صحنه، دو قیافه می بینیم كه نمونه های آنها را تا آخر داستان كربلا ملاحظه خواهیم كرد؛ یكی خودكامه و زورگو و دیگری فرومایه و سست عنصر. مروان را با تندی و خشونت و ولید را با فرومایگی و پستی ملاحظه می كنیم؛ یكی منطق نمی فهمد و زور می گوید و دیگری كه اهل حساب و كتاب است، شیفته ی مقام و زمامداری است.

بطوری كه در آینده خواهیم دید، در ماجرای كربلا افرادی با روحیه هایی مانند ولید وجود داشتند كه امام را می شناختند و از كشتن او احتراز می جستند ولی بالاخره بر اثر تسلیم در برابر خوی جاه طلبی، تسلیم می شدند. داستان عمر سعد و شمر عینا مثل ولید و مروان است؛ كه در موقعیت خاص، عمر سعد مقهور جاه طلبی خویش شد و نقشه ی شمر به دست او اجرا گردید. مسأله این است كه زمامدار مملكت، یعنی یزید از نوع مروان است نه ولید. یزید مردی است تند و بی رویه. او در جواب اعلام استنكاف بیعت، به والی خود می نویسد: سر حسین علیه السلام را بفرست، و خیال می كند كشتن حسین علیه السلام امر ساده ای است!

ماجرای كربلا را تسلیم عمر سعدها و ولیدها در برابر یزیدها و شمرها به وجود


آورد. فرومایگان سست عنصری كه ابتدا از تصور قتل حسین علیه السلام وحشت می كردند؛ ولی همان اندیشه و وجدان جزیی خویش را فراموش كرده و عقل خود را فریب دادند؛ عقیده ای داشتند كه بر خلاف آن عمل كردند.

در نخستین صحنه ی برخورد امام حسین علیه السلام با حكومت یزیدی، ملاحظه می كنیم كه عقل و اندیشه و ایمان، در برابر خودكامگی و زورگویی، بی ایمانی، سست عنصری و فرومایگی به نبرد و پیكار برخاسته است: «یك شب اندیشه برای به رسمیت شناختن یك حكومت جدید!» بر فرض، امام علیه السلام، كسی باشد كه بخواهد این كار را بكند، اما این، چیزی نیست كه جوابش شمشیر باشد! ولی حساب، حساب زورگویی و بی رویگی است نه عقل و منطق.